ده روز بعد از اولین روز تابستان

دختر تیر ماه دل سنگی شد

کار دله شکستن قلبم کار دلم یه عمر دلتنگی شد

عقرب چشمهاتو میدیدم اغلب زخمهامو میبینی

عاشقت بودمو بهت ساده گفتم اما چرا نفهمیدی

هر نگاش پر از یه رنگی بود روزهای اولی که دوستم داشت

رنگ آبی به آسمونم داد ستاره تو دله شبم میکاشت

که طعم لباش طعم رویا بود

بوسه هاش قلبمو ت میداد

مرده بودم نگاه پر مهرش زندگی رو بهم نشون میداد

امپراتور دلبری بودو من یه سرباز رونده از دربار

گفتم عاشق شدم بهم خندید

گفت از این خواب کهنه دست بردار

صبح با خواب چشم اون بیدار شب با یاد اون چشم میرفت

خواب میدیدیم که غرق شادی بود وقتی از چشم من اشک غم میرفت

خواب دیدم که رویه یک بالش

سر اون گرم عشقه یارش بود

خواب دیدم که یک لب هرزه نیمه شب چه بیقرارش بود

بیقرارم کرد بیقرارم کرد

بیشتر از من به فکر اون بودم

بیشتر از اون به فکر آیندش

بیشتر از من به فکر حالش بود

هی فدایه اون چشایه یک دندش

هی فدایه اون چشایه یک دندت

خط به خط من تمومه شعرامو تو نگاهش قلم زدم گفتم

همه احساسمو به این مردم تو خیابون قدم زدن گفتم

بعد اون مرگو آرزو کردن شعر رو سنگ قبرمو گفتن

رفتنش خوابو از سر من برد

دارم از ریشه دیگه میفتم

زخم عشقم دلشو میسوزوند

دل ازم کند خودش رو راحت کرد

چهلمش گذشتو بازم نیست

باز خراش دلم عفونت کرد

شعر آهنگ جدید یاسر بینام و حمید فریزند تیر ماهی

روزهای بدونه اون سردن فصلهای بدونه اون پاییز

سالهای بدونه اون پاییز

قرنها تا ابد جنون آمیز

رنگ این شهر رنگ غربت شد

وقتی از چهارچوب این در رفت بی تفاوت به من نگاه میکرد

وقتی اشک از چشم من سر رفت

عصمته شعرو زیر پا بردم تا بهش حرفمو بگم ساده

وزنو سیلابو قافیه گم شید

وقتی اون دل به دیگرون داده

هر کجا صحبتی از اون میشه

اول صحبت من ای کاشه

میشه تسخیر کنه دله من رو هر کی اسمش شبیه اون باشه

مرد تشنه تو کوچه ها کم نیست

چشمهای کثیفو آلوده

چشمهاشو بگین بپوشونه چشم اون آخه ماله من بوده

تو کمینش نشستن خواب اونکه رفت دلم رو خالی کرد

اون به من خیلی ساده این شبها معنیه بی کسی رو حالی کرد

درد شب گریه هامو دوست دارم اونکه اومد به جامو دوست داره

من هنوز خنده هاشو دوست دارم

اون هنوز گریه هامو دوست داره

من تلاش کردمو نشد باهاش من تلاش کردمو جوابم کرد

من ازش بت تو سینه می ساختم اون منو با تبر خرابم کرد

وای از این خاطراته زجر آور

از اتوبانه همتو چمران از یه رودخونه تو دله دربند

تا ته شب تویه قبرستان وای از این شعرهای تکراری

تا خود صبح مرگو بیداری

فهش دادن به عالمو آدم گفتن کاش دل نمیدادن

کاش میشد که عاشقم بودی

خیلی نه کاش فقط یکم بودی

کاش طاختم نمیزدی با اون

کاش  میشد منو شبو بارون

باز با هم بریم تو آغوشت

من چجوری کنم فراموشت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایرونی بلاگ Jeremy تبلیغات ها ترفند برتر Mikey سئو اقليم شناسي دربرنامه ريزي محيطي